دَرهم

نوشته های یک بای پولار

دَرهم

نوشته های یک بای پولار

خودتی!


روی چند کاغذ سفید خواهم نوشت
از تنهایی و درد و سرمای اوایل زمستان
خواهم نوشت از قطره ای چکیده و قندیل شده
خواهم نوشت از اشکی که سرانجامش آغوش خاک بود
روی این کاغذهای سپید قسم نامه ای می نویسم
و قسم می دهم تو را به حرمت تمام شبهای طولانی زمستان
قَسَمت می دهم به گریه های بی امان
قَسَمت می دهم به تک تک دانه های برف رقص کنان
و کاغذها را یکی یکی مچاله می کنم
می ریزم درون آتش تا بسوزند
تا بسوزند برای اینکه این خزعبلات را باید سوزاند!
این نوع نوشته های مسخره خیلی وقت است که خَز شده
و تو به من ناسزا می گویی که چرا وقتت را گذاشتی و اینها را خواندی
و من می خندم به تو که تا این وقت شب بیدار ماندی...